شهیده زینب کمایی
تولد: ۱۳۴۶. آبادان
شهادت: 1360. اصفهان
زینب
پدر زینب، به نامهای ایرانی علاقه داشت و اسم او را «میترا» گذاشت؛ وقتی او بزرگ شد، از نامش ناراضی بود و به همین خاطر آن را به «زینب» تغییر داد.
جهاد زینب
قبل از انقلاب، نه تنها نماز و روزه اش ترک نمی شد، بلکه در میان خانواده و دوستانش به رعایت حجاب مشهور بود.
پس از پیروزی انقلاب، فعالیت های زینب به شکل مستمر آغاز شد. علاوه بر شرکت در کلاس های مختلف عقیدتی، اخلاقی و دوره های نظام بسیج، در اکثر فعالیت های انجمن اسلامی مدرسه به طور فعال شرکت می کرد.
با شروع جنگ تحمیلی به اصرار خانواده مجبور به ترک آبادان شد. اما دو خواهر بزرگترش در بیمارستان شهر آبادان برای امداد گری ماندند. زینب علاقه شدید به مادرش داشت و به خاطر او بود که حاضر به ترک آبادان شد.
زینب مبارزات وسیع خود را علیه بدحجابی و ضد انقلاب آغاز کرد. سعی می کرد دوستان مدرسه ای خود را تا آنجا که می تواند ارشاد کند. او معتقد بود انسان ها همه خوبند و این جامعه و محیط است که افراد را از فطرت خداییشان دور می کند. می گفت: «با انجام کارهای فرهنگی و اخلاقی می توان فطرت خفته این گونه افراد را بیدار کرد.»
نماز شبش ترک نمی شد. در دل شب چادر سفیدش را به سر می انداخت و به پهنای صورت اشک می ریخت و «العفو» می گفت. روزهای دوشنبه و پنجشنبه روزه می گرفت و افطار، نان و نمک می خورد. می گفت: «می خواهم مثل امام علی(ع) افطار کنم.»
از زبان مادر شهیده:
زینب در دفتر خودسازی خود جدولی کشیده بود که بیست مورد داشت؛ از نماز به موقع، یاد مرگ، همیشه با وضو بودن، خواندن نماز شب، نماز غفیله و نماز امام زمان(عج)، ورزش صبحگاهی، قرآن خواندن بعد از نماز صبح، حفظ کردن سورههای قرآن کریم، دعا کردن در صبح و ظهر و شب، کمتر گناه کردن تا کمخوردن صبحانه، ناهار و شام.
دخترم جلوی این موارد ستونهایی کشیده بود و هر شب بعد از محاسبه کارهایش جدول را علامت میزد؛ من وقتی جدول را دیدم به یاد سادگی زینب در پوشیدن و خوردن افتادم به یاد آن اندام لاغر و نهیفش که چند تکه استخوان بود، به یاد آن روزههای مداوم و افطارهای ساده، به یاد نماز شبهای طولانی و بیصدایش، به یاد گریههای او در سجدههایش و دعاهایی که در حق امام خمینی(ره) داشت.
زینب در عمل، تکتک موارد آن جدول خودسازی و خیلی از چیزهایی که در آن جدول نیامده بود را رعایت میکرد. این جمله بر سر برگ تمام دفترهایش دیده میشد: «میخواهم لحظهای فراموش نکنم که در محضر خداوند هستم و هیچگاه گناه نکنم.»
یک شب سر نماز، سجدهاش خیلی طولانی شد و حسابی گریه کرد. بلندش کردم. گفتم «مامان، تو را به خدا این همه گریه نکن. آخر تو چه ناراحتی داری؟» با چشمهای مشکی و قشنگش که از شدت گریه سرخ شده بود. گفت: «مامان، برای امام خمینی گریه میکنم، امام تنهاست. به امام خیلی فشار میآید. به خاطر جنگ، مملکت خیلی مشکل دارد.
عاشق شهدا
دخترم زیاد خواب میدید، خوابهای خیلی قشنگ، خواب در زندگی او نقش عجیبی داشت، انگار به یک جایی وصل بود. خوابهایی را که از اهلبیت(ع) میدید همه را در دفترش مینوشت. زینب علاقه زیادی به شهدا داشت، هر بار برای تشییع آنها به گلزار شهیدان اصفهان میرفت. همیشه میگفت: «شهادت فقط در جبهههای جنگ نیست؛ اگر انسان برای خدا کار کند و به یاد او باشد و بمیرد، شهید است.»
شهادت:
فعالیتهای مذهبی زینب، مورد غضب منافقین قرار گرفته بود و این کوردلان در آخرین نماز مغرب اسفند ماه سال ۱۳۶۰ هنگام بازگشت از مسجد او را ربودند؛ سپس با گره زدن چادرش او را خفه کرده و به شهادت رساندند.
همیشه غسل شهادت می کرد. قبل از شهادتش نیز غسل شهادت کرده بود. در اسفند ماه سال 1360 در تمیز کردن خانه برای عید نوروز به مادرش کمک کرده بود و از او خواسته بود که بگذارد روز آخر سال برای خواندن نماز مغرب و عشاء به مسجد برود.
پیکر مطهر زینب، سه روز بعد پیدا شد و با پیکرهای غرقِ به خون ۳۶۰ شهید عملیات «فتحالمبین» در اصفهان تشییع و در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد.
وصیتنامه شهیده زینب کمایی:
خدایا نگذار نقاب نفاق و بیطرفی بر چهرهمان افتد و در این هنگامه جنگ، حسین را تنها گذاریم. اینها از یزید بدترند و جایگاهشان اسفل السافلین است و بس … «ماذا وجدک من فقدک و ماذا فقد من وجدک» چه یافت آن کسی که تو را گم کرد و چه گم کرد آن کس که تو را یافت.(قسمتی از مناجات امام حسین علیه السلام ) از شما عاشقان شهادت میخواهم که راه این شهیدان به خون خفته را ادامه دهید. هیچگاه از پشتیبانی امام سرد نشوید. همیشه سخن ولی فقیه را به گوش جان بشنوید و به کار ببندید . چون هرکس روزی به سوی خدا باز خواهد گشت. همیشه به یاد مرگ باشید تا کبر و غرور و دیگر گناهان شما را فرا نگیرد . نمازهایتان را فراموش نکنید و برای سلامتی اماممان همیشه دعا کنید و در انتظار ظهور مهدی (عج) باشید. مادر جان تو که از بدو تولد همیشه پرستار و غمخوار من بودی حال که وصیتنامه مرا میخوانی خوشحال باش که از امتحان خدا سربلند بیرون آمده ای و هرگز در نبود من ناراحت نشو؛ زیرا که من در پیشگاه خدای خود روزی میخورم و چه چیزی از این بهتر است که تشنهای به آب برسد و عاشقی به معشوق . مادر جان می دانم که برای رساندن من به این مرحله از زندگی زحمات بسیار کشیده ای و به همین دلیل تو را به رنجهای حضرت زینب سلام الله علیها قسم میدهم مرا حلال کن و مرا دعای خیر بفرما. در آخر از همه شما خواهران و برادران عزیزم و تمام دوستانم تقاضا میکنم که مرا حلال کنند و اگر من باعث ناراحتی شدهام ،مرا ببخشید. شما را به خون جوشان حسین علیه السلام قسمتان میدهم دعا برای امام را فراموش نکنید. |