سلام بر آن شیرخوار کوچک
شب ششم محرم، هیأت ها عطر شش ماهه می گیرد. روضه علی اصغر، کوچکترین فرزند حسین بن علی علیه السلام و آخرین سربازش…
وقتی اصحاب و یاران امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند، ندای هل من ناصر امام بلند شد. همه رفته بودند و جانشان را در رکاب امام فدا کرده بودند؛ اما نه… انگار یکی جا مانده… گوش کن… صدایش می آید… دارد لبیک می گوید… وارد خیمه شد… این علی بود که از صدای پدر بی تاب شده بود… علی بود…
نازدانه را روی دستانش گرفت، لبان جگرگوشه اش ترک خورده بود… مگر سه روز بی آبی آسان است آن هم برای شش ماهه… اما چشمان علی چیز دیگری به پدر می گفت… بابا جان! تشنگی اصغر به فدای سرت… جانم فدای تو شود ای تنها مانده در این صحرای بلا….
و علی… شش ماهه ای که آماده سربازی شده بود… شش ماهه ای که داشت باب الحوائج می شد… و سه شعبه ای که گلوی علی را …
دشمنانی که نه دین داشتند و نه آزادمرد بودند…. به جای چند قطره آب، تیری آن هم سه شعبه، روانه کردند و این اوج رذالت بشر است…
لالایی لالایی لالایی… ببین علی آروم خوابیده…
بعضی روضه ها، جان گداز است… آبت می کند… تمام می شوی… جان می دهی…
گهواره ای که خالی شد… قنداقه ای که خونی شد… پدری که مضطر شد… مادری که چشم انتظار ماند… و گلی که پرپر شد ….
سلام بر امام حسین علیه السلام … سلام بر شهدایی که در جوارش آرام گرفته اند… سلام بر سرباز شش ماه اش که روی دستانش پر پر شد …
اگر دنبال مزار علی اصغر هستی، شش گوشه را زیارت کن… علی روی سینه بابا آرام گرفته است…
السلام علی الرضیع الصغیر..
السلام علی علی اصغر… باب الحوائج…