ای اهل حرم میر و علمدار نیامد

شب و روز نهم محرم که از راه می رسد، مجالس امام حسین، به عزای سقای دشت کربلا می نشیند. تاسوعا و نام عباس، پیوندی دیرینه دارند.

و عباس … همان سقای بی دست کربلا… علمدار امام حسین… قمر بنی هاشم… باب الحوائج…

و ما چه می دانیم مقام اباالفضل العباس را… امام سجاد علیه السلام درباره عمویش می فرماید: “إنَّ للعبّاس عندَاللهِ مَنزِلَةً یَغبِطُهُ بِها جَمیعُ الشُهداء یَومَ القِیامَة”

همانا نزد خداوند، (عمویم)عباس، جایگاه و مقامی دارد که تمام شهیدان در روز قیامت، غبطه آن مقام را می‌خورند.(علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 22، ص 274)

حضرت آیت الله قاضی فرموده‌اند: «در عالم مکاشفه دیدم که تجلی رحمت واسعه الهی، حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) و کلیددار بارگاه امام حسین (ع)، حضرت اباالفضل العباس (ع) است». بدین سان کلیدار رحمت واسعه الهی، حضرت اباالفضل العباس (ع) است.

امان نامه ای برای فرزندان ام البنین

در روز تاسوعا، شمر امان‌نامه‌ای برای حضرت عباس و دیگر فرزندان ام البنین فرستاد، عباس، شرمگین از روی حسین علیه السلام و خشمگین از جسارت دشمن، پاسخ رد محکمش را فرستاد که: “خدا تو و امان تو را لعنت کند؛ ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر(ص) امان نداشته باشد.”

 سخن امام حسین علیه السلام در عصر تاسوعا:

امام حسین علیه السلام، روز تاسوعا، خطاب به یاران خود فر مودند:

من یارانی بهتر و باوفاتر از اصحاب خودم سراغ ندارم و خویشاوندانی نیکوکارتر و به حقیقت نزدیک‌تر از خویشاوندان خود نمی‌شناسم.

و مگر حسین علیه السلام و عباس، از هم جدا می شوند؟ اصلا عباس، ذخیره حسین است… مال حسین است…

امام در شب عاشورا بیعت را از تمام یاران خود برداشت و از آن ها خواست که در تاریکی شب، متفرق شوند… و اینجا بود که عاشقانه ترین صحنه های تاریخ بشر، شکل گرفت. رابطه ای عاشقانه بین امام و مأموم… هر کدام از یاران به گونه ای ابراز وجود نمودند و وفاداری خویش را در صفحات تاریخ به ثبت رساندند. آن ها دیگر خالص شده بودند و جز محبوب چیز دیگری نمی دیدند… وعده دیدار، نزدیک شده بود و چهره ها از نورانیت، مثل ماه می درخشید…

و در این میان قمر بنی هاشم، نگران حسین علیه السلام… عباس بود و فکر دفاع از حرم… عباس بود و سرسپردگی به حسین… پناه حرم بود و امید بچه ها… ستون خیمه ها بود….ابالفضل العباس - زن امروزی

در روز عاشورا، به دنبال آوردن آبی برای حرم رفت…. رفت و دیگر نه آبی رسید و نه خبری از عباس… مشک را با دست و دهان و با همه وجود داشت برای اهل حرم می آورد، تیر خورد… آبروی آب رفت… آب رفت… و عباس … بی دست، بی مشک، بی علم… دیگر نیامد…

و حسینیان تا همیشه از این  غم، خون گریه می کنند و با ناله می خوانند:

ای اهل حرم، میر و علمدار نیامد

سقای حسین، سید و سالار نیامد

ممکن است شما دوست داشته باشید

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.