شهید علی خلیلی

تولد: 1371/8/9. تهران

شهادت: 1393/1/3. تهران

شهید امر به معروف و نهی از منکر

تهران. خیابان تهران پارس. شب نیمه شعبان 1390

آسفالت چهارراه سید الشهداء خیس از خون سرخ جوان 19 ساله ای شده بود که به عشق لبخند رهبرش با چهره ای متبسم و کلام دلنشین همیشگی آمد ولی طنین صدایش در تاریکی و ظلمت آسمان آن جا ناتمام ماند و آن شب آغاز شمارش معکوس عمر او شد.

شرح واقعه:

جشن نیمه شعبان بود. علی در حال رساندن دو نفر از شاگردانش بود. صدای کشیده شدن لاستیک های موتور هنگام ایستادن جلب توجه کرد. علی پیاده شد؛ یکی از مردها گارد گرفت و علی را تهدید کرد؛ اما علی همچنان لبخند روی لبش بود.

-چیه؟ چیکار داری؟

-برادر من شما چیکار داری؟ بزار برن غیرتت کجا رفته؟ ناموس من و تو هستن…

دستی زمخت، علی را به روی زمین پرتاب کرد. اما با شتاب بلند شد و گفت: نا سلامتی امشب شب نیمه شعبانه! حرمت آقا رو نگهدار برادر من!

مردک نیشخند زد و به سرعت یکی از دو خانم را به طرف در ماشین کشاند.

مثل اینکه حرف حساب حالیت نمی شه! می گم  اینا ناموس ماهان. لحظه ای نگذشت که انگار مشتی خون روی صورت مرد پاشیده شد. علی از رمق افتاد… از گردنش، خون مثل شیر آبی که با فشار باز شده باشد، فواره می زد…

آری! علی با دستان خالی رفته بود تا از ناموس دفاع کند…شهید علی خلیلی - زن امروزی

کودکی

دو سه سالش بیشتر نبود. وقتی پای روضه می نشست، شش دانگ حواسش تو ماجرا بود.

-مادر بیا خوراکی برات آوردم. تشنه ات نیست پسرم؟

زل می زد توی چشم های مادر. هم چشم هایش پر از اشک بود، هم صورتش خیس خیس.

-نمی خوام، دارم گوش می دم.

آخر همه اش دو سه سالش بود…

شاد و بشاش

داشتن چهره شاد و بشاش، شاخصه رفتار علی بود؛ انگار صورت او به دست نقاش ازل این گونه طراحی شده بود و سلامتی و بیماری نمی شناخت. وقتی می رفتیم خونه علی، روحیه می گرفتیم و برمی گشتیم. با اینکه حالش بد بود، اینقدر با نمک صحبت می کرد و تکه می انداخت. واقعا پیش علی رفتن به ما انرژی می داد.

مناجات با خدا

برای مناجات با خدا وقت می گذاشت و به یقین خلق و خوی زیبای او و شادابی و سرزندگی اش از همین ارتباط  عاشقانه او با خدایش بود.

اهل ریا نبود. سعی نمی کرد کارهایش دیده شود حتی دوست هم نداشت که کسی متوجه ارتباط قشنگ او با خدا بشود. اما انگار گاهی خدا خودش می خواهد بعضی چیزها دیده شود.

احترام به پدر و مادر

به شدت مراقب احترام به پدر و مادر بود. بعد سلام و علیک می اومد دست ما رو می بوسید. یه روز خسته از بیرون که برگشتم، خوابیدم. یه دفعه دیدم پام قلقلک میاد. بیدار شدم. دیدم علی داره پامو می بوسه.

کمک به دیگران

علی یه اخلاق قشنگی داشت. اگر متوجه می شد غریبه ای هم مشکل داره، قلبا افسوس می خورد. انگار که رفیق خودشه. می گفت: ای خدا کاش می شد یه کاری کنیم واسش. اگه خودش نمی تونست کمکی کنه، با اطرافیان صحبت می کرد.

در همه سال های عمر کوتاهش طوری رفتار می کرد که گویی همیشه دیگران به گردن او حق داشتند و او بدهکار خلق الله بود. مرام علی این بود هیچ وقت از هیچ کس توقع نداشت.

هر سال اربعین برای آمدن دیگران به کربلا تلاش می کرد. بعضی ها مدیون علی بودن؛ چون هر جوری بود پول جور می کرد…

چله

خیلی چله می گرفت. این آخری هم برای این بود که حالش خوب شود و بتواند در مراسم عزاداری خانم فاطمه زهرا خدمت کند. ارادتش به بی بی مثال زدنی بود. تا اسم خانم می آمد، صدای گریه و ناله علی بلند می شد. این اواخر به رسم مادرش زهرا، دعایش شده بود: اللهم عجل وفاتی سریعا…

خواب امام حسین

یک شب در مسیر کربلا، توی موکب دیدم علی یه گوشه نشسته و گریه می کنه. رفتم گفتم چی شده علی؟ به حضرت زهرا قسمم داد که به کسی چیزی نگم. گفت: امام حسین رو تو خواب دیدم، گفتم چرا منو پیش خودت نمی آری؟ گفت: مادرت تو رو دست ما امانت سپرده…

روز تشییع

روز سوم فروردین بود و ایام تعطیلی و مسافرت و … اما همه آمده بودند با هر شکل و مذهب و عقیده ای. 14 هزار نفر… باور کردنی نبود. چشم ها می بارید… یکی گفت: چقدر خوشکله! جانباز بوده؟ نه پدر جان! شهید امر به معروف بود… با چاقو زدنش… بعد دو سال و نیم شهید شد…

آمادگی برای شهادت

مادر شهید: خدا از دو سال پیش داشت منو آماده می کرد. به لطف امام زمان و حضرت زهرا. از بس که صداشون کرده بودم، علی رو به من برگردوندند. خدا منو در طی این دو سال یواش یواش آماده کرد. تحمل این مصیبت برام راحت تر شد. همیشه احساس می کنم پیشمه، باهام راه می ره یا باهام حرف می زنه…

خواب مادر شهید

بعد از شهادت علی، مادر یکی از شهدای جنگ تحمیلی به منزل ما آمدند و گفتند: خواب پسرم را دیدم. گفت باید بروم. گفتم کجا؟ گفت یه شهید داره برامون میاد. سرمون خیلی شلوغه. گفتم کیه؟ گفت: علی خلیلی..

​منبع: نای سوخته، هانیه ناصری

شهید علی خلیلی - زن امروزی شهید علی خلیلی - زن امروزی
شهید علی خلیلی - زن امروزی شهید علی خلیلی - زن امروزی  شهید علی خلیلی - زن امروزی
ممکن است شما دوست داشته باشید
1 نظر
  1. محمود می گوید

    سلام بسیار مفید بود
    ایا برای کپی برداری قسمتی از این متن در اینستاگرام
    ذکر منبع واجب است؟

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.