آیین بالشت زنی در ازدواجهای قاین
به نقل از نسیم قاین، سنت ازدواج در میان ایرانیان، محترم شمرده میشود و هر کدام از آداب و رسومی که برای با شکوهتر برگزار کردن آن اجرا میکنند فلسفه ای دارد که توجه به آن فرهنگ ازدواج ساده همراه با پایبندی به عقاید و مذهب را در میان جوانان، گسترش میدهد.
تاریخچه برخی از رسوم در جشن عروسی، به پیش از تاریخ میرسد. این رسوم، در فرهنگ بسیاری از ملل جهان مشترک است. تبادل حلقه ازدواج، تبادل مهریه و شیربها، هدیه دادن گل، شام دادن در شب عروسی ، موسیقی، شعرخوانی، دعا و خواندن کتب مقدس مانند قرآن در فرهنگ ملل گوناگون به شکلهای مختلف و با جزئیاتی متفاوت وجود دارد.
نمایش و شناساندن آداب و رسوم ایرانیان در بحث ازدواج می تواند به آسان سازی ازدواج کمک کند چرا که در بسیاری از اقوام مراسم عروسی با کمترین هزینه و در عین حال با شکوه ترین مراسم برگزار می شود. بنابراین می توان گفت که ایرانیان از دیرباز همه اقوام و فامیل را در برگزاری مراسم عروسی شرکت می دادند و هر رسمی که بلد بودند مانند رقص های سنتی، خواندن آواز و بازی های مختلف را به کمک یکدیگر اجرا می کردند که این موضوع به با شکوه شدن یک مراسم ازدواج کمک شایانی می کرد.
اگر سنت های ازدواج، به جوانان این دوره شناسانده شود چه بسا تجملاتی که گریبان آنها را گرفته کمرنگ تر شود.
شاید شنیدن این موضوع برای بسیاری از هموطنان ما جالب باشد در شهرستان قاین، یکی از رسوماتی که هنوز درشب عقد، صورت می گیرد، زدن نازبالشت داماد بر سر جوانان دم بخت است که بسیاری از پسران قاینی اعتقاد دارند اگر این بالشت، بر سر هر جوان مجردی بخورد، پس از مدت کوتاهی داماد می شود.
در قدیم این بالشتها به شکل استوانه ای بود و در زمان مراسم خطبه عقد، داماد این بالشت را زیر پای راستش می گذاشت و دو زانو می نشست و بلافاصله پس از خواندن خطبه عقد داماد بالشت را بر سر جوانان مجرد می زند و پس از آن جوانان، نازبالشت را دست به دست، به کله همدیگر می زنند و خنده و شادی در میان جمع، سبب می شود تا داماد، استرس و نگرانی اش از بین برود و شرمی که بر چهره اش نشسته است، کاسته شود.
این رسم قدیمی هنوز هم درشهرستان قاین ادامه دارد و ترک نشده است.
حسن مختاری از شاعران قاینی این رسم را به زبان شعر این گونه گفته است:
مراسم بالشت زنی، درشب دامادی و سرگذشت نازبالشت
داشتم بالشتکی در شب که من را یار بود
دست ناهموار من بر گردنش هموار بود
گه عروس خانه نازبالشت بر بالشت بود
گه عروسک روی پای بچه ها بیمار بود
روکش مخمل کمربند سفید و بوته دار
اندرون از پنبه یا پر یک دلی پربار بود
یاد دارم در شب دامادیم زانو بر آن
داشتم اورازنم بر کلّه ای تب دار
مجلس دامادیی بابا مهیا کرده بود
تیر بالش در کمان دست و پا رگبار بود
چون بخواندند خطبه عقد و مرا زنجیر شد
ناز بالش را بکوبیدم کجا هشیار شد
خنده از مجلس بلند و نازنین هم دست به دست
از سراین بر سر آن می زدند خماربود
هر جوان بالش می کوبید بختش بازشد!!
اهل مجلس را هزاران خنده و بازار بود
و…………………………….
منبع: dana.ir